ghasedak bolori
می خواهم عوض شوم ! وقتی به کسی بطور کامل و بدون هیچ شک و تردیدی اعتماد می کنید اخرین تکه ی قلبم را به پروانه ای دادم که رنگ پرهایش سوی دیدن را از من گرفت ، به او دادم چون از تمامی چیزهای دور و برم پاکتر بود ، حتی آبی تر از حوض آبی کلبه ی تنهایی ام . گاهگاهی می آیی
حقیقـت دارد!! سکوت توی گوشی تلفن سنگین ترین سکوتهاست. گفت:جبران میکنم
๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑ تقدیم به همه دوستای گلم آه......!
كیسه كوچك چای تمام عمر دلباخته لیوان بود ، میخــــــواهم عوض شوم!
غریبه بود... دلخــــور که میشوم خسته ام خسته...
بگذر از نی من حکایت میکنم.............وز جدایی ها شکایت میکنم
گــریـــﮧ نـمــے ڪـنـم!!!
یــڪـ چــیـزے رفــتـــﮧ تــوے
چــشـمـم !
بــــﮧ گــمـانــم …
یــڪـ خــاطــره اســت!
چرا باید دلتنگ باشم ؟
تو باید دلتنگ شوی
می خواهم آن سیب قرمز بالای درخت باشم
در دورترین نقطه ...
دقت کن
رسیدن به من آسان نیست ، اگر همتش را نداری
آسیب به درخت نرسان
به همان سیب های کرم خورده روی زمین قانع باش ................!!!
در نهایت دو نتیجه کلی خواهید داشت :
شخصی برای زندگی
یا
درسی برای زندگی
و در کنج انزوای من می نشینی
بی اعتنا به من و سرگذشت من
از متروکه های من
بی بهانه می روی
بی اعتنا به من و سرنوشت من
دست هر کسی که از راه رسید ندهید !
قلب شما برگ سبزیست از وجود پاکتان ...
هر کسی نمی تواند شاداب نگهش دارد ...
خشکش می کنند....
کافـی است چمدان هـایـت را ببندی
تا حـاضـر شوند همـه
برای از یـاد بردنـت!
آنکه بیشتـر دوستـت میـدارد "زودتـر"!
-
-
نه از دست ها کاری ساخته است ؛ نه از چشم ها.
گفتم کدام را؟؟
عمررفته را؟روح شکسته را؟ دل مرده اما تپنده را!!
نگاهی به سرم کردو گفت:وای...
خبرنداشتم!! چه پیر شدی!!!
گفتم جبران میکنی...!
گفت کدام را؟؟!!
گفتند همیشه بی ریا باید زیست /
دوستانت ... تو را دوست می دارند اما معشوق تو نیستند...
مراقب تو هستند اما از اقوام تو نیستند...
آنها آماده اند تا در درد تو شریک بشوند اما آنها بستگان خونی تو نیستند ...
آنهادوستانت هستند ...
یک دوست واقعی همانند پدر سخت سرزنشت میکند ...
همانند مادر غم تو را می خورد...
مثل یک خواهر سر به سرت می گذارد...
مثل یک برادر ادای تو را در می آورد...
و آخر اینکه بیشتر از یک معشوق دوستت می دارد...
۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑
من چه "مظلومانه" در چشمانت "ظالم "پدیدار شدم!
ولى هر بار كه حرف دلش را میزد ،
صدایش در آب جوش میسوخت ،
كیسه كوچك چاى با یك تیكه نخ رفت ته لیوان
حرف دلش را آهسته گفت
لیوان سرخ شد...!
چرا بایـــــد دلتنگ آغوشت باشم؟
میخـــــــواهم تو دلتـــــنگ آغوشَـــم باشــــی!
میخـــواهم آن سیــــبِ قرمزِ بالـــای درخــــــت باشـــــَم
در دورتـــــرین نُـــقطه
دقت کن!!!
رسیدن بـــــه مَــــن آسان نیـــــست
اگر هِـــمـَتـَش را نـَـــداری
آسیــــبی به درخت نــــزن
بـــــه همان سیــــب هایـــــ کِرم خورده ی روی زمــــــین قانـــــــــــــع بــاش
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم تو را دوست دارم
نه خطی نه خالی نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هم آواز با ما
تو را دوست دارم تو را دوست دارم
عادت شد...
عشق شد...
هستی شد...
روزگار شد...
... خسته شد...
بی وفا شد...
دور شد...
بیگانه شد...
حسرت شد...
... فراموش نشد...
فراموش نشد...
فراموش نشد ..!!!
بغض میــکنم ...
می آیم پشت صفحه ی مانیتورم ...
کامنت مینویسم و
صورتک میگذارم ...
... صورتکی که میخندد " :)"
و پشتش قایم میشوم
که فکر کنی دارم میخندم
و تو هم بخندی...
اشکهایم میـــــــآیند ولی من
مدام با صورتک مجازی ام میخندم ...
تو که میــخندی
باورم میشـــود ...
شاد میشوم
اشکهام روی گونه ام می خشکند...
باید یک به یک آرزوهایت بر باد رفته باشد . تا بدانی که وقتی می گویم خسته ام ...یعنی چه!!!!!!
شب میدود، به مرز شباهت نمیرسد
من اشتباه کردم اگر ماه گفتمت
خورشید هم به صورت ماهت نمیرسد
هر دفعه کودک غزلم میپرد هوا
دستش به میوههای نگاهت نمیرسد
هر وقت میزند به سرم فکر عاشقی
جایی به جز کنار و پناهت نمیرسد
یا تو نخواندهای که بیایی به دیدنم
یا نامههای چشم به راهت نمیرسد
تا تو را ای بی نشان یادت کنم
دوست دارم با نوشتن از تو باز
در خیالاتِ خودم شادت کنم
( استاد شمس الدین عراقی )
نی کجا این نکته ها آموخته.............. نی کجا داند نیستان سوخته
بشنو از من بهترین راوی منم......... راست خواهی هم نی و هم نی زنم
نشنو از نی نی حصاری بیش نیست.....بشنو از دل دل حریم دلبریست
نی چو سوزد خار و خاکستر شود...... دل چو سوزد خانه دلبر شود.
اجابت تو دیر بود
یا
عاشقی من زود
؟
و آنقدر سنگدل
که من به توتون های کاغذ پیچ شده حسودی میکنم!
زیبایی را باید دید , از زیبایی نمیتوان گذشت
حال یک نقاشی باشد , یا یک قو یا تو بانو
از من رنجیده نشو
تنت با لباس و بی لباس زیباست فرقی نمیکند
در چشمانم نگاه کن میبینی نگاه شهوت آلوده نیست
شهوت می آید ولی از اول شهوت آلود نیست
مرا هیز نخوان پیچ و تاب و بلندی های تنت به من میگویید این کار دست خلق نیست
من آنوقت فهمیدم خدایی هست!
دوستت دارم بانو فرقی نمیکند رنگ مویت طلایی باشد یا مشکی , روژ لبت قرمز باشد یا صورتی زیبایی با رنگ تغییر نمیکند زیبایی خدا دادی است !
وقــــــــتی گنـــــــــد زدى به زنـــــدگــــِی طــــــرف ،
حداقــــــل وقـــــتِ رفــــــتن ، دهــــنِتو بــــــــبند ،
نگــــــو قسمــــــت نشــُــــــــــــــد!!!!
تنها که مـی شوند ، برمی گردند ...
وقتی که برگشتند تنها لایق یک جمله اند : " هِررررری
وسط یک شب بارانی
که از شدت تب عرق کرده ام
بیدارم کنی و
... بگویی
چیزی نیست
خواب می دیدی
Power By:
LoxBlog.Com |